ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
glaوقتى تنها باشى ،انار با دانه هاى بهشتى
هندوانه با لبخند قرمزش
حافظ با لطافت شعرش
اجيل با نمك خوشايندش
يلدا با يلدا بودنش
هيچ كدام برايت معنا ندارد واين شب
تنها دلتنگتراز همه ى شبها مى شوى.
يلدا يعنى كسى يا كسانى كنارت باشند ودوستت داشته باشند
اگر تنها باشى يلدايى وجود ندارد
خدايا به دل تنهايان اندكى ارامش ده.
شب يلداى ٩٥.ومن هستم وايران رمان.
يك زمانى اگر مى افتادى و دستى به سمتت دراز مى شد با لبخند مى پذيرفتى وبلند مى شدى
ان زمان محبت و دوستى را باور داشتن
الان اگر بخواهى كمك كنى فكر مى كنند شيادى،نقشه دارى،خبيثى
فكر نمى كنند فقط يك نيت دارى ،فقط يكى
كمك كردن
اين روزها خوب بودن چقدر عجيب شده و باورنكردنى
دلم گرفته از دنیایی که آدماش همچون هواش ناپایدارن،
گاه اونقد پاک که باورت نمیشه ،
گاهم اونقد بی معرفت که نفست میگیره
خواستن همیشه،توانستن نیست؛
گاهی فقط داغ بزرگیست که تا ابد در سینه ات می ماند.
به تاوان دل شکسته اش، دلم را شکست،اما هیچ وقت نگفت:
ک گناهش پای چه کسی،من هم از نفرین کردنش میترسم
چون انقد مغرور هست ک گناهش را پای دیگری نیندازد.
بیزارم از مشکلی ک تنها راه حلش گذر زمان است.
روز مرگت روز به خاك سپاريت نيست

روزيست كه يارت را ب يارش ببيني

عشقت را ب عشقش

بشكني،آرام و بي صدا

و دم نزني

بنشيني و درخلوت روزهاي عاشقي ات را روز ب روز زنده ب گور كني
تو صادقانه دروغ بگو من عاشقانه کاری خواهم کرد "مــــــاه" همیشه پشت ابر بماند!

چه شب ساکتی...انگار کسی در دنیا نیست ...یا...شایدم کسی در دنیای من نیست
....

چقدر پیراهن های مردانه پشت ویترین مغازه ها قشنگند...!
تو را که درآنها تصور میکنم

وسوسه خریدنشان به سرم میزند
...
می بینی

فقط مانده بودکه اینهانبودنت را به رخم بکشند که کشیدند!
[
روزي مــي رسـد بي تــفاوتي هايت را

با جـاي خــالي ام حــس كنـي
و شــايد در دلت بـا بــغض بگـويي
"
كــاش اينجــا بــود
"

آنــوقت است که مــي فــهمي
به خــاطـــــــرِ غرورت چقدر زود دير شد
::
زیر پایشان که له شدی روی سرشان جاداری!!!

البته...به عزت وشرف (لااله الاالله)تابوتت را بر روی سر میگیرند
!

این است حکایت ادمها...!؟
[
هـِــ ی غریبـــﮧ

!

قیــآفت خیلـے آشنـآست



من و تو قبلا جـآیـے همدیگرو ندیدیــ م ؟

آهـ ـآن… یـ ـآدم اومــد

یــﮧ روزآیـے یــﮧخاطره هـآیـے بـآ هم دآشتیم

یـآدمــﮧ اون موقع دم از عشق میزدے

هــﮧ … انقدر مــآت نگـ ـآم نکن

عشقت حسودیش میشــﮧ

!

دســتات ارزونــی خودتــ

..

رآستــے قبل رفتنت : دیگــﮧ هیچ حسـ ے بهت ندآرم



دیگــﮧ وقتــے دیدمت دلم نلرزید


خوآستم بدونـی
!
در خوابهايم قدم نزن
چه مي گويي؟؟؟
مگر من خواب مي خوانم که حرف تو را بخوانم؟
جاي ديگري را براي پياده رويت انتخاب کن...

::

حرف‌هاي ما هنوز ناتمام ....
تا نگاه مي‌کني :
وقت رفتن است
باز هم همان حکايت هميشگي!
پيش از آن‌که با خبر شوي
لحظه‌ي عزيمت تو ناگزير مي‌ شود
آي .....
اي دريغ و حسرت هميشگي
ناگهان
چقدر زود
دير مي‌شود!

::

دنبال کسي نيستم که وقتي ميگم ميرم ؛
بگه : نرو !
کسي رو ميخوام که وقتي گفتم ميرم ؛
بگه : "صبر کن منم باهات بيام، تنها نرو ...


::

خوابم نميبرد...
به همه چيزفکر کرده ام...
بيشتر به تو و ميدانم که خوابي...
و قبل از بسته شدن چشم هايت
به همه چيز فکر کرده اي...
"جز من"


::

از يـه جـايـی بـه بـعـد ...
نـه ايـن کـه فـايـده نـداشـتـه بـاشـه ها،نـه !!!ارزشش رو نـداره ...
::
[عکس: %D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8...9%87-1.jpg]
من یک دخترم

وقتی خسته ام

وقتی کلافه ام

وقتی دلتنگم

بشقاب ها را نـــمی شکنم.

شیشه ها را نـــمی شکنم.

غرورم را نـــمی شکنم

دلت را نـــمی شکنم

در این دلتنگی ها

زورم به تنها چیزی که میرسد

این بغـــض لعنتی ست!
من دخترم...

با تمام حساسیت های دخترانه ام...
در وجود مادری رشد کرده ام و روزی کودکی در وجودم رشد میکند...
با تلنگری بارانی میشوم...
با کلمه ای عاشق میشوم...
با فریادی میشکنم... با پشت کردنی ویران میشوم...
به راحتی وابسته میشوم...
هنوز هم با عروسکهایم حرف میزنم...
هنوزم هم برایشان لالایی میخوانم...
هنوزم هم با مدادرنگی خانه رویاهایم را به تصویر میکشم...
هنوزم هم برای شکلات جان میدهم...
من دخترم...پر از راز... هرگز مرا نخواهی دانست...
هرگز سرچشمه اشکهایم را نمی یابی...مگر از جنسم باشی...
من دخترم...از نسل لیلی...از جنس شیرین...
نوشته ای از دوستم .الهام