ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
متــــــــاسفم…

نه برای تو که دروغ برایــــت خـــود زندگیست…


نه برای خودم که دروغ تنهـــا خط قرمز زندگیـــستــــ بـــرایم….


متاسفم که چرا مزه ے عشـــــــق را….


از دستـــــــــ تــــــو چشیــــدم….


تا همیشه در شکـــــــــــ دروغ بودنش بمـــانم….
وقتی میگم آغوشت

یعنی تمام احساسات

یعنی خسته ام

یعنی داغونم

یعنی دلتنگم

بیقرارم

یعنی باز یه بغض لعنتی بیخ گلومه

بیا

سراغ احساسم

اروم تر ازهمیشه

کنارم بشین ودستهاتو بذار زیر چونم

سرموبیار بالا وبه چشمهای خیسم خیره شو

پراز گله

پر از بغض

پراز دلخوری ... پراز مهربونی ...

بیار روی لبات !

آروم با سرانگشتهای گرمت....

اشکمو بگیر وسکوت کن !

چشماتو از نگاهم جدانکن

خیره بمون

یه دنیا حرف دارم باهات !

بهم نزدیک تر شو

بغلتو باز کن ... دستهاتو حلقه کن

دور تن مچاله شدم از خستگی

سرمو بذار روی سینت ..

همونجا که قلبت...بیقراری میکنه!

لبهاتو بذار کنار گوشم

میدونم که میدونی چطور احساسمو قلقلک بدی

چطور بیقرارم کنی!

میدونم که میدونی که میدونم چی باید بگی

دستهاتو ببر میون پریشونی موهامنوازش م کن !

تمام تنم تشنه ی اینه که بدونه: تمام تو برای منه !

بذار چشمامو ببندم وباور کنم که بلدی آرومم کنی...

میتونی آرامش از دست رفتموبهم برگردونی !

آروم کنار گوشت بگی :

خانومم ... خوبی ...؟ !

سرمو بلند کنی وزیر چونمو ببوسی وبگم :

با تو همیشه خوبم مرد من

همیشه !

وبازم سر انگشت مهربون وگرمت که میاد

برای لمس صورتم

چشمام

ولبهام !

بازی شصتت روی لبهام

و بیقراری نگاهت و صورتی که نزدیک تر میشه !

گرمی لبهاتو... گرفتن تنم ....

محکم تر شدن آغوشتو بیتاب شدنم

شاید هیچوقت اینو نفهمی

اما لحظه ی بوسیدنت وهیچوقت نمیخوام بگذره

هیچ وقت !

وقتی که آروم دراز میکشی وحتی یه لحظه هم

دستهاتو ازم دور نمیکنی !

وقتی صورتمو توی دستت میگیری وباز شروع میکنی !

نمیدونم چقدر گذشته

نمیدونم چی شده

نمیدونم چرا

اما

صدای نفسهای آرومتو میشنوم

و دستهایی که محکمتر از همیشه بغلم کرده

بغلی که تن سردمو پناه خودش داده !

آرومم



بعضی ها خود را یکرنگ می پنـــدارند
آری به راسـتی یک رنــگنــد !
اما سپـــیــــد را کافیست یکـــبار با منــشـــور گـــذر زمـان دیــدشــان
تا فهــمیــد کــه همه رنـــگهـای عــالم رابلـــدنــد !
این جا
آنقدر شاعرانه دروغ می گویند
و آنقدر در دروغ هایشان شاعر می شوند
که نمیدانم
در این سرزمین
با اینهمه فریب
چگونه ست که دلم هنوز
خواب باران را دوست دارد!


همیشه حرف از رفتن هاست
کاش کسی...
با آمدنش غافلگیرمان کن.....
تـــــنهـا ،
بــی هـــوایـــی ..
آدمــی را خــفـه نــمی کـــنـد ..
گــاهـی ،
هـــوایـــی شـــدن ..
آرام آرام ..
بــــدون ِ روسیــاهـــی ..
خــامــوشــت مــی کـــــنـد !
می گفتند: ” سختی ها نمک زندگــــــی است “
امّا چرا کسی نفهمید که ” نمــــــک “
برای من که خاطراتم زخمی است ، شور نیست ؛ مزه ” درد” می دهد !
غمــهایــی کـه ..
چـشمــها را ..
خیـس نمیـــکنند ..
بـه “استـخـــوان” رسیـــده اند …!


"شما" گرچه واژه محترمی ست اما "تو" شدن لیاقت میخواهد.


به یک جایی از زندگی که رسیدی
میفهمی که: همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود" هست.
یک کم کنجکاوی پشت "همین طوری پرسیدم" هست.
قدری احساسات پشت "به من چه اصلا" هست.
مقداری خرد پشت "چه میدونم" هست.
و اندکی درد پشت "اشکالی نداره" هست.