ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
نمی نویسم …

کــه کـلـمـات را الــوده نـکـنـم بـه گـنـاه…

گـنـاهـی کـه از ان مــن اسـت…

نمی نویسم …


تـا سـکـوت را بـیـامـوزمـ….

نـمـی نـویـسـمــ….

تـا احـسـاسـاتم را مـحـبـوس کـنـمــ….

تـا نـخـوانـی…

نـدانـی….

کـه چـه مـی گـذرد ایـن روزهـا بـر مــن!!

مـی خـنـدمــ….

تـا یـادم بـمــانـد…

تـظـاهـر بـهـتـریـن کـار اسـت…!

تـا یـادم نـرود…

کـه دیـگـران مـرا خـنـدان مـی خـواهـنـد…

تـا یـادم بــمــانـد مـن دیـگـر ان ریحانه سـابـق نـیـسـتـمــ…

شـکـسـتـه امــ….

روزهـای زیـادی اسـت کـه شـکـسـتـه امــ….

ان زمـان کـه لـب بـه شـکـوه بـاز کـردم و گـفـتـم خـسـتـه امــ….

و ان هــا یـکــ بـــه یــکـــ رفـتـنـد…

خـسـتـگـی هـایـم را تـاب نـیـاوردنـد…

و اکــنـون ایــن مـنـمــ!

هـمـان ریحانه دلـتـنـگـی کــه دلـش مـدام شــور مـی زنــد!

بـگــذار نـنـویـســـمــ…

مــن…

لــبــخـنـد مـی زنــمــ…. ‍
مرسی قشنگ بود
قشمگ بود مرسی
(۱۸-۱۰-۹۲، ۱۰:۳۷ ب.ظ)یوتا نوشته: [ -> ]قشمگ بود مرسی


قسنگ خوندی mara
امل نیستم دل میخواستم از تو نه تن!
تن فروش در شهر زیاد است
جایی خواندم فرقی ندارد زن باشی یا مرد
دل نداده تن دهی فاحشه ای!
سیـ ـگاریم کرد با رفتنش........
انکه به قلیـ ـون کشیدنم گیر میداد
دوره،دوره گرگ هاست...
مهربان باشی می پندارند دشمنی
گرگ باشی خیالشان راحت میشود از خودشانی
ما تاوان گرگ نبونمان را می دهیم
چه ساده بودم
آن هنگام که میپنداشتم ترکیدن بادکنک آبی ام
ناگوار ترین حادثه
عالم است . . .
این قاعده ی بازی است....
اگر دست دلتان رو شد که دوستش داری ...
باختنت حتمی است ...
مراقبِ آخرین جمله‌ی آخرین دیدار باشید ؛
دردش زیاد است!
[/font][/color][/size]
(۱۸-۱۰-۹۲، ۱۰:۳۱ ب.ظ)یوتا نوشته: [ -> ]مرسی قشنگ بود


قشنگ خوندی عزیزممممممممممممممممممم