ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
پیش فرض
هـمیشـه رنـج کـشـیـدن

بـهـتـر از گـدایـی مـحـبت است !
غَمگینــــم...


مــانند جــوانــی کِـــه لحظــه یـــ اِعــدامــ بِـــه گِـــریِـــه یـــ مــــادَرش میخنــدیــد...!


خـــاطـــرش آمــد کِــه بِـــه او گُفتـــِه بــود خَنــده اتــــ آرامـــــمــ میکنــد پِســـرَمــ....
تنهـا کمـی آینـده بـا مـا بـود

کـه گـذشتـه از آن هـم نگـذشـت . .
خداحافظی بوق و کرنا نمی خواهد
خداحافظی دلیل
بحث..
یادگاری..
بوسه..
نفرین..
گریه..
...
خداحافظی واژه نمی خواهد!

خداحافظی یعنی
در را باز کنی
و چنان کم شوی از این هیاهو
که شک کنند به چشم هایشان
به خاطره هایشان
به عقلشان
و سوال برشان دارد
که به خوابی دیده اند تو را تنها!؟
یا توی سکانسی از فیلمی فراموش شده!؟

خداحافظی یعنی
زمان را به دقیقه ای پیش از ابتدای آشنایی ببری
و دستِ آشنایی ات را پیش از دراز کردن
در جیب هایت فرو کنی
و رد شوی از کنار این سلام خانمان سوز

خداحافظی
"خداحافظ" نمی خواهد!
ناشنوا باش وقتی همه از محال بودن آرزوهایت سخن میگویند ...
کاش می شد
یک سفر را دو نفره رفت ..!
آن وقت با وسواس ِ تمام
لغزنده ترین نقطه ی نا کجاآباد را
نشان می کردیم ..!
،
من خاک ها را در می نوردیدم ،
تو هیزم ها را بر دوش ..!
،
باور کن تا جهنم ،
آنقدرها که می گویند راه نیست ..!
کافی است تو ققنوس باشی ؛
من کالبد سوخته ات ..!
ســااقی ااز ااین عاالم وااهی رهـاایم کن؛ رهـاایم کن
نمی خواآاهم در ااین دنیاا بماآانم
نمی خواآاهم در ااین دنیاا بماآانم
بیاا ااز ااین تن ِ اآلوده و غمگین جُداایم کن؛ جُداایم کن

بيادتم ..
حتي اگر قرار باشد شبي بي چراغ در حسرت يافتنت!
تمام زندگي را قدم بزنم...
دلــم حـضـور مــردانــه مي خــواهــد
...نـــه اينـکـه مــرد بــاشـد
، نه
...مــــردانــه بـاشـد،
حــرفـش...
قــولــش...
فــکــرش...
نـگـاهـش...
قـلـبـش...
و ...آنــقــدر مــردانــه
کـه بـتـوان تا بـيـنهـايــت دنـيــا بـه او اعـتــمــاد کــرد
عزیزکم... ؛حالا که داری میری تا روزهایت را
بدون من سر کنی ؛
بر سر دو راهی که رسیدی
بپیچ به چپ ،به جهنم ختم می شود....!!!