ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
عشق یه هدیه خداس که تو قلب آدماس

قدرشو باید بدونی اگه مهمون شماس


عشق یه باغ باصفاس
زنده از مهر و وفاس



maramara
عشق يعـــني ؛

هر وقــت يــادش ميفتـي ،

بي اختيـار بـا يــه لبخـند خـودتو تـابــلو کنــي
خسته ام از تظاهر به ايستادگی
زور که نیست
دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم
و با لبخندی مسخره وانمود کنم که
همه چیز رو به راه است
زور که نیست
اصلا دیگر نمی خواهم بخندم
می خواهم لج کنم
با خودم با همه ی دنیا !!!
چقدر بگویم فردا روز دیگریست!!!
و امروز بیاید و مثل هر روز باش
د
هـآیی کـه شمآ رآ ترک میکـنند غریبـه هآیی هسـتند که یـک روز بـآ شمـآ آشـنآ مـیشوند!

بآ افکـآرِ شـُمآ! بآ حـرف هآی شـُمآ ! بآ دستهآی شـُما !

بآ رویآهآی شـُمآ ! بآ تک تک لحظه هآی شـُمآ !

یک روز ناگهآن حوصله شآن سر میرود !

دلـشـآن رآ و دستهآشآن رآ و حرفهآیشان رآ و خوآبشآن رآ پـس میگیریند !

و غریـبه هـآیی میـشوند بـآ خـآطـرآتـی که پـُر میکنند :

افـکارتـآن رآ دستهآیـتآن رآ خـوآب هـآیتـآن رآ رویـآ هآ و تـک تـک لـحـظـه هـآیـتـآن رآ

یک روز نـآگهآن حوصـله ی شـُمآ سـر میـرود غریـبه هآیی میشوید کـه خودتـآن رآ تـَرک مـیکـنیـد
این دکمه ها چه گناهی کرده اند که باید تمام غم های مرا تایپ کنند؟
اینقدر به سرشان کوبیده ام که مثل دلم زخمی شده اند...
اگر زبان داشتند نفرینم میکردند...
اما رنگشان پریده از دلهره هایم...!!
!
ببیـــــــن

من هم

مثل خــــــیلی از عاشـــــق ها

از تو یـــــادگاری دارم

ولــــی

یــــادگـــاری من

با بقیه فــــرق دارد

یــــــادگــــــاری مــــن

از تو

ســــینه ای پر از درد اســـــت ...

[عکس: 7fx1tmbbtskftjca023.jpg]
خیلی وقت است که "بی تابم"

دلم تاب میخواهد

و یک هل محکم

که دلم هـــــری بریزد پایین

هرچه در خودش تلنبار کرده!!
[align=CENTER][عکس: imidv6cb4ei8rpclnyrp.jpg]
یاد گرفتـــه ام

انسان مدرنـــی باشــــم

و هــر بار که دلتنـــــــگ میشــــوم

بـه جای بغـــــض و اشــــک

تنهـــا به این جملـــه اکتفــا کنـــم کــه

هوای بـــد ایــن روزهــا

آدم را افســــــــرده میکنـد ...!

[عکس: d6a5k4opvqelmi9nj4mg.jpg]
گاهی آنقدر دلتنگ کسی می شوی !



که اگر خودش بفهمد ...



از نبودنش خجالت میکشد .!.!.!
از هم دلتنگی ...

باز هم زمزمه هایی از جنس بغض و تنهایی.

باز هم پنجره باز و انتظار و نیامدنت.

اگر بدانم که می آیی تمام بغض های کهنه را فروکش می کنم.

اگر بدانم که می آیی تمام پنجره های عالم را به انتظار می نشینم.

اگر بدانم که می آیی دیگر تنهاییم را با خاطره هایم پر نمی کنم.

تمام خاطره هایم را در صندوقچه قدیمی می گذارم

تا بهانه ای برای نیامدنت نباشد!!!

تو فقط بیا...

بگو که می آیی

سالهاست گوشهایم در انتظار شنیدن نجوایی آشناست!!!

بگو که می آیی ...
[عکس: Avazak_ir-Boy120.jpg]