ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
��خـدایا ��

↩ همینــطوری ↪

⇄ یهویـی⇄

⇦ شُـکْر[عکس: dadad4.gif]
هیچ انتظاری از کسی ندارم!
و این نشان دهنده ی قدرت من نیست!
مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است
هیچ انسانی دوست نداره بمیره!
اما همه آرزو میکنن برن به بهشت.
اما، یادمون میره که برای رفتن به بهشت اول باید مرد …
زیباترین عکس ها در اتاق های تاریک ظاهر می ‏شوند؛
پس هر موقع در قسمتی تاریک از زندگی قرار گرفتی،
بدان که خدا می‏ خواهد تصویری زیبا از تو بسازد.
[align=-WEBKIT-AUTO]عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم؛
بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری!
بعد از چند روز به دوستی
بعد از چند ماه به همکاری
بعد از چند سال به همسایه ای …
اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم!
دیگر وقت آن رسیده که اعتمادی فراتر آنچه می بایست را به او ببخشیم.
او که یگانه است و شایسته …
[/align]
-- چی شد که سیـ ـگاری شدی؟
یه شب بارون میومد … خیلی تنها بودم.
-- چی شد که ترک کردی؟
...یه شب بارون میومد … دیگه تنها نبودم.
-- چی شد الکلی شدی و سیـ ـگار رو دوباره شروع کردی؟
یه شب بارون میومد … دوباره تنها شدم.
-- چی شد آوردنت اینجا، بستریت کردن؟
یه شب بارون میومد … خیلی تنها بودم… تو خیابون دیدمش … اون تنها نبود!
جدیدا با دیوارحرف میزنم!
میدونی........
از شخصیتش خوشم اومده یه جورایی
محکمه...آرومه و صبور!




کـــــــاش می شد دنیـــــــــــــــا را

تــــــــــا کرد و گوشـــه ای گذاشتـــــــــ

مثل جا نمــــــــــاز مـــــادر

دلـــــــــــــــــــم تنگـــــــــــ ســـــکوتـــــــــــــ استـــــــــــــــ
من تکرار نمی شوم....
ولی یک روز می رسد یک ملافه سفید پایان می دهد به من!
به شیطنت هایم.....
به خنده های بلندم.....
به گریه ها و غم هایم.....
به تنهایی هایم......
به بغض هایم.......
روزی که همه با دیدن عکسم بغض می کنند و می گویند:
"دیوونه دلمون برات تنگ شده....!"


[عکس: 799226550.gif]
مــــن از کــــــــوچ پــرنــدگـــان امـــوخـتـــم ...
هـــــــــوای رابـــطه کــه ســـــــــــــــرد شـــــــــد ،
بایـــد گـــذاشـــت و رفــــــــــت … !!!