ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
تو از دردی که افتادست بر جانم چه میدانی ؟
دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی
تمام سعی تو کتمان عشقت بود در حالی
که از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی...
لقای تو نباشد ...
بقای عمر چه سود ؟؟؟
هنوز غرق گذشته ای هستم که نمیگذرد ....
[color=#00000]
چه حس قشنگیه وقتی میشی محرم دل یکی...

یکی که بهش اعتماد داری... بهت اعتماد داره...

از دلتنگی هاش برات میگه ...از دلتنگی هات براش میگی...

آروم میشه...آروم میشی....

حسی که هیچ وقت به تنفر تبدیل نمیشه...

این حس مثل قطره های باران پاکه...!!

[/color]
[color=#00000][color=#00000][b]اسمش عشق است…
نه علاقه…
نه عادت…!
حماقت محض است…
دلتنگ کسی باشی…
که دلش با تو نیست…!
[/B]
[/color][/color]
سخت ترین دو راهی ، دوراهی بین فراموش کردن و انتظار است !
گاهی کامل فراموش میکنی و بعد میبینی که باید منتظر می ماندی و گاهی آنقدر منتظر میمانی تا وقتی که میفهمی زودتر از این ها باید فراموش میکردی . . .
شاید کسى رو که با تو خندیده فراموش کنى !
اما کسى رو که با تو اشک ریخته هرگز !
دلم میخواست یه روزی برام تعریف میکردی که هرگز فراموش نشدن چه طعمی دارد . . .
در عرض یک دقیقه می شه یک نفر رو خرد کرد !
در یک ساعت می شه یک نفر رو دوست داشت !
و در یک روز فقط یک روز می شه عاشق شد !
ولی یک عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد . . .
این روزها کسی به خودش زحمت نمی دهد

یک نفر را کشف کند!

زیبایی هایش را بیرون بکشد ... تلخی هایش را صبر کند...

آدم های امروز، دوستی های کنسروی می خواهند :

یک کنسرو

که فقط درش را باز کنند

بعد یک نفر...شیرین و مهربان

از تویش بپرد بیرون

و هی لبخند بزند

و بگوید

حق با توست ....