ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
اگر به من بگويند زيباترين واژه ای که يادگرفتی چيست....
ميگويم پذيرش است......
پذيرش يعنی.....
پذيرفتن شرايط با تمام سختی هاش.....
پذيرش يعنی......
پذيرفتن ادم ها با تمام نقص هاشون.....
پذيرش يعنی......
پذيرفتن اینکه مشکلات هست
و بايد به مسير ادامه داد......
پذيرش يعنی......
پذيرفتن اينکه گاهي من هم اشتباه ميکنم....
پذيرش يعنی.....
پذيرفتن اينکه من کامل نيستم......
پذيرش يعنی......
پذيرفتن اينکه هيچ کس
مسئول زندگی من نيست......
پذيرش يعني......
پذيرفتن اينکه انتظار از ديگران نداشتن
داشتن پذيرش توی زندگی يعنی پايان دادن به تمام دعواها ، اختلاف ها و جدل ها.......
‌قسمِ جانِ من و جانِ خودش خورد
"میمانم..."
قسمِ جانِ خدا خورد
میماند...
جانِ من هیچ
جانِ خودش در خطر است
خدا هم هیچ
روزگار رحمش کند...
‌بعـد از تـو ...

دیوارے بہ دورِخودڪشیـده ام ڪہ مبادا،
نگـاهـے،
صـدایـے،
بـویے عطـرے،

دوبـاره مـرا بہ اشتبـاهِ "تـو" دُچـار ڪنـد!!!
تملک در عشق کشنده است !

به محض آنکه معشوق را مالک شوی ، آن را کشته ای ..!

خیلی ها عشق را با دستانِ خود کشته اند ...

دستانِ بسیاری از انسانها ،

به خونِ عشقشان آغشته است ...

آنها اکنون به سوگِ عشقِ خویش نشسته اند !

آنان نمی خواستند که اینطور بشود

اما با نادانیِ خویش ، قصدِ تملکِ عشقشان را کردند و آن را از بین بردند .

آنها نمی دانستند که عشق ،

اسارت را برنمی تابد ...
نمی توان مالکِ همسر شد ، نمی توان مالکِ فرزند شد ، نمی توان مالکِ شاگرد شد ، نمی توان مالکِ مردم شد ...

هیچ چیز به اندازه حسِ تملک ،

دشمنِ عشق نیست ...
عادت کرده ام به تو؛
به کم بودنت،
به دوست داشتنی که برای من نیست ..
عادت کرده ام بروی، برگردی،
ببخشم و تکرار کنم
این حماقت بی پایان را !
عادت کرده ام به چشم هایت،
به سردیِ مطلقی که دلم را میلرزاند ..
نامهربانم !
روزی خواهی رفت و برایت خواهم نوشت؛
گاهی هم
ترک عادت موجب مرض نمیشود ...
آدم نمیخواد که
همه دوستش داشته باشن؛
آدم میخواد یک نفر
به اندازه همه
دوستش داشته باشه!
‌این روزها

پر طرفدارترین

بازی بین آدمها

بازی با احساساته
نسلی هستیم که روزها میخوابیم و شبها بیداریم چون
تاریکی شب برامون قابل تحمل تر از تاریکی روزامونه
‌پیش هیچ آدمی
به خطاهایت اعتراف نکن ؛
آدمها جنبه ندارند ژست خدایی ؛
برایت میگیرند …
شاید اگر
همیشه قرار باشد
از اتفاقاتی که یکروز
قرار است بیافتد
با خبر باشیم
زندگی برایمان
چندان جذابیتی هم نداشته باشد.

هر اتفاقی
به جز رفتن ناگهانی آدم هایی
که ناگهانی صاحب خاطراتمان شده بودند...