ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
درد....
زنگی این روزهای منم خودش درد نگفته هست.......
انگار
سالها طول کشید
پیش از آنکه دسته ای
بوسه
از لبانش بچینم
و آن را در گلدان
سپیده دم رنگ قلبم بگذارم ...
اما به انتظارش می ارزید
و می ارزد
زیرا من
عاشق بودم
اگر من عاشق دیوار بودم
ترک می خورد و یک پنجره میشد
اگه غم چشام و آینه می دید
دلش درگیر این منظره میشد
اگه تنهاییم و به شب میگفتم
همه شهرو برام بیدار می کرد
اگه با کوه درد و دل میکردم
صدامو لااقل تکرار می کرد
نشون میدی به من بی اعتنایی
تو رو میخام ولی به چه بهایی ؟؟
شاید با مهربونی زیادم
خودمو اشتباه توضیح دادم !
منم اون که میون شب تیره
نتونست هیچ کی رو نادیده بگیره
همون که با نگاهش به تو فهموند
میشه مغرور بود اما نرنجوند !
میرم جایی که گریه م بی صدا شه
فراموش کردنم آسون نباشه
از این تقدیر می لرزه وجودم
من امتحانم و پس داده بودم
میدونی دلتنگی یعنی چی…
دلتنگی یعنی اینکه بشینی
با یادش به خاطراتت فکر کنی
اونوقت یه لبخند بیاد روی لبت
ولی چند لحظه بعد…
شروع اشکای لعنتی
دلت که تنگ یک نفر باشه
تمام دنیا رو هم که بهت بدن
همه کنارت باشن
فقط بخندی و شادم که باشی
بازم این بغض رو گلوته
ولت نمیکنه خفه میشی
بین خنده اشک چشمات سرازیر میشه
حوصله خواندن ندارم
حوصله نوشتن هم ندارم
این همه دلتنگی دیگر نه با خواندن کم می شود نه با نوشتن …
دلم تو را می خواهد !
نمیدانم چرا ....؟؟؟
میان این همه آدم
پیله کرده ام به تو ...
شاید فقط با تو ...
پروانه می شوم ...؟؟؟
به من بگو چه شعری بنویسم که تو در واژه هایش نباشی ؟
از ابر بگویم بارانش تویی
از سنگ بگویم صبورش تویی
از بهار ... عطر گلهایش تویی
از صبح ، طلوعش تویی
از شب مهتابش
از شادی ، لبخندش
از عشق ...
از عشق بگویم
چه بگویم ؟؟
آغازش تویی
پایانش تویی
درد و درمانش تویی
غم ... غمش تویی
تلخی شیرینیش تویی
عطر خاطراتش تویی
زیبایی و زشتیش تویی
تو خود خود عشقی
دیروز و سر انجامش تویی
همیشه وقتی داری گریه میکنی اونی که ارومت میکنه دوست داره
اما اونی که باهات گریه میکنه عاشقته.....
چقد سخته که هر شب لبخنهای زوری و الکی بزنی و بخوابی !
چقد سخت تره که مجبوری تو جواب چطوری ، همیشه بگی خوبی !
چه حس بدیه که چشمات رو ببندی
و پشت پلک هات برکه ای از بارون بشه
و زیر پلک ها آروم آروم چشمه جاری شه !
وچه حس بدتریه که فقط خودتی که به خودت دلداری میدی !