ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
‌عزیزِ من
عشق که به ماهگرد گرفتن و سالگرد گرفتن نیست...
گندِ عکسِ دونفره درآوردن تویِ فضای ِمجازی هم نیست، اونم با لبخندهایِ تصنعی ِ"مثلا ما خیلی خوشیم با هم"...
عشق یعنی
تا بوقِ سگ سرِ کاره...
از خستگی توانِ راه رفتن نداره اما از خیرِ دو دقیقه دیدنِ چشمات نمیگذره...
یهو ساعتِ یازده شب بهت پیام میده که: "دخترِ بابات یه دقیقه بپر دمِ در که نَسَخِ چشاتم..."

جانِ جانم
عشق پز دادن با پولِ بابات و خوشگلی هایِ افراطیِ "مثلا قشنگِت" نیست...
عشق اینه که
دو ماه حقوقشُ میذاره یا از پولِ توجیبیِ ماهانه اش، که برای تو یه کادویِ کوچولو بخره، واسه دیدنِ یه لبخندِت...
برقِ شادیِ تو چشمات...
آره عزیزم
عشق جار زدن نداره...
پول خرج کردنم نداره...
عشق فقط دو تا "قلب" میخواد برایِ تپیدن و دو تا دستِ قوی برایِ محکم چسبیدنش...
همین...
‌خـــودتان را محکم بچسبید ...
قـــدر خودتان را بدانید ...

ارزان نـــفروشید خـــودتان را ،به لبخندی ، به حرفی ، به نقلی ، به هدیه ای ،به اندک توجهی ...

بگذارید تلاش کند . بگذارید برای به دست
آوردنتان هـــزار راه را امتحان کند .

بگذارید قـــدرتان را بداند .

بگذارید بـــهایتان را بپردازد .

آدمها چیزهای مفت
به دست آمده را مفت هم از دست می دهند !
گـــــــران باش....
‌بِلاتکلیف ، غَمگین ، آواره...
مثل کودکانی سَر راهی ؛
انگار از خانه ات بیرونت کرده باشَند ،
تو باشی بُرجی از غم نمیشوی ؟!
از این بَر مانده و از آن بَر رانده...
نمیداند پاییز باشد یا تابستان ؛
"شَهری غَم" است و
"شَهریور" صدایَش میکُنند...!
.تنهایی
هر روز صبح
از خواب بیدارم می کند
مرا در آغوش می گیرد و می گوید:
چیزی نیست عزیزم ،
خواب بد دیده ای ..!

با هم چای می خوریم
درد دل می کنیم
و داریم در کنار هم بزرگ می شویم.
خانه ام کوچک شده است برای تنهاییم
آیینه، تنها دوست مشترک ماست...
آدم ها از آنچه که در آیینه می بینند، تنهاترند...!
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آینه شدن‌ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!
بی‌سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست
آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می‌آیی نیست
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست
زمين بهشت مي شود :
روزيكه مردم بفهمند
- هيچ چيز عيب نيست جز قضاوت ومسخره كردن ديگران...!
- هيچ چيز گناه نيست جز حق مردم..!
- هيچ چيز ثواب نيست جز خدمت به ديگران. ...!
- هيچ كس اسطوره نيست الا در مهربانى و انسانيت...!
- هيچ دينى با ارزش تر از انسانيت نيست...!
- هيچ چيز جاودانه نمي ماند جز عشق...!

وهيچ چيز ماندگار نيست
" جز خوبى"
[عکس: 1409154_309.png]
"ما به محيطمان عادت ميكنيم"
اگر با آدم های بدبخت نشست و برخواست کنید، کم کم به بدبختی عادت می کنید و فکر می کنید که این طبیعی است.

اگر با آدم های غرغرو همنشین باشید عیب جو و غرغرو می شوید و آن را طبیعی می دانید

اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت می شوید ولی در نهایت شما هم عادت می کنید به دیگران دروغ بگوییدو اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت.

اگر با آدم های خوشحال و پر انگیزه دمخور شوید شما هم خوشحال و پرانگیزه می شوید و این امر برایتان کاملا طبیعی است.

"تصمیم بگیرید به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید وگرنه افراد منفی شما را پایین می کشند و اصلا متوجه چنین اتفاقی هم نمی شوی"
دروغ آدم ها را درنیاورید
وقیح میشوند
دیگر هر کاری را جلوی رویتان انجام میدهند
فقط درصورتی این کار را کنید
که مطمئنید قرار است رابطه تان تمام شود
وگرنه بهتر است
خودتان را بزنید به آن راه
بگذار فکر کند نفهمیدی
بگذار احترام بماند

آدم ها را وقیح نکنید
آنوقت خودتان ضرر میکنید...
 
باید برای حال زندگی کرد،
نباید افسوس گذشته را خورد،
باید از همین لحظه بهترین استفاده را برد.
بیشتر مردم زندگی نمی کنند،
فقط باهم مسابقه دو گذاشته اند.
می خواهند به هدفی در افق دور دست برسند
ولی در گرما گرم رفتن آنقدر نفس شان بند
می آید و نفس نفس می زنند که چشمشان
زیبایی ها و آرامش سرزمینی را که از آن می گذرند نمی بینند
و بعد یک وقت چشمشان به خودشان می افتد
و می بینند پیر و فرسوده هستند و دیگر
فرقی برایشان نمی کند به هدفشان رسیده اند یا نه