ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
گاهی
سکـــــــــــــــــــــــ ـــــــوت
علامت رضایت نیست!
شـــــــــاید کسی داره خفــــــــه میشه
پشت سنگیـــــــــــــــــــنی
یـــــــک درد![عکس: -2-15-.gif]
و هـَمین روزمــرگــے هاسـت ..
حاشیــه ســازِ لبخنـــدهــامان
تـو امـــــا ٬
از آنِ هر لــحظـه مـی شوی
قــلم میـــزنــے ..
تــراژِدی هایِ تَــمـــام روزگــارم را !
تلخی و غمگینی عشق و عاشقی بد دردیست
ای کاش عاشقانه ها دیر تر سروده می شد تا بیشتر زجر نکشم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نبودنت یک درد است بودنت هزار درد
وقتی نیستی می گویم نیستی
وقتی هستی می ترسم که بروی .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟

دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟

شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌

گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟
---------------------------------------------------------------------------------------------
هی فلانی! زندگی شاید همین باشد؟!!
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمی خواهی.
من گمانم زندگی باید همین باشد.”
...
مهدی اخوان ثالث
زندگی ام به تعلیق در آمده !
معلقم بین...خوب و بد
بین خنده و گریه....بین علاقه و تنفر
بین تنفس و خفگی........ بین توانایی و ضعف
بین آرامش و تلاطم........بين خودم و خودم

دلمان خوش است که مینویسیم و دیگران میخوانندوعده ای میگویند:آه چه زیبــا و بغضی اشک می ریزن...وبعضی هــا میخندن...دلمان خوش است به لذت هــای کــوتاه...به دروغ هــایی کــه راست بودنشان قشنگ تــرن،به اینــکه کسی برایمان دل بســوزاند...یــاکسی عــاشقمان شود...بـه شاخــه گلـی دل می بندیم و با جمله ای دل میکنیم...ودلمان خوش میشودبه برآوردن خواهشی و چیـدن لـذتی...ووقتی مطابق میـل ما نبــاشدچقــدر راحـت گلــه می کنیــم....وچـه ســاده می شکنیم همــه چیــز را...
ایـن روز هـا آب و هـوای دلـمآنقـدر بـارانی استکـه رخت هـای دلتنگیم رافرصـتی بـرای خشـک شـدن نیسـت...
دست بـه صورتـم نـزنمیتــرسم بیفتـد نقـاب خنـدانی کـه بـرصـورتـم دارموبعـدسیـل اشـک هایـم تـورا بـاخـود ببـردوبـاز من بمـانم و تنهـایی
روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی
همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،
چقدر قلبت زیباست...
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند
آدمـیــزاد....

غـُــرورَش را خیلـی دوستـــــ دارد،


اگـر داشتــه بـاشــد،


آن را از او نگیـــریــد...


حتــّی بـه امانتـــ نبــریـــد...


ضــربــه‌ای هــم نَـزَنـیــدش،


چــه رسـَـد به شـکسـتـَـن یـا لـِـه کــردن!


آدمـــی غـُــرورَش را خیلـی زیــاد، شـایــد بیـشتـَـر از تــمـام ِ

داشـتـه‌هـایـَش، دوستـــ مـی‌دارد؛

حـالـا ببیــن اگــر خــودَش، غــرورَش را بــه خـاطــر ِ تـ ღــو، نـادیـده بگیــرد، چـه قــَدر دوستتــــ دارد!


و ایـــن را بــفـهـم …

[/font][/color][/size]