♥♡⇦ﺑَــﻌــﻀــﯿــﺎ ﺧـــﻮﺩﺷــﻮﻥ ﺍَﺷــﮑــﺘــﻮ ﺩﺭ ﻣـﯿــﺎﺭﻥ⇨
↯↯↯ﺑَــﻌـــﺪ ﻣــﯿــﮕـــﻦ↯↯↯
??ﺣَــﻖ ﻧــﺪﺍﺭﮮ ﮔـــﺮﯾــﻪ ﮐُــﻨــﮯ??
?? ﺧـﻮ ﻣـاﺫﺍ ﻓـﺎﺯﺍ ؟؟؟ ??:♡♥
خـــــــــدایا..........
تمام خنده های تلخ امروزم رامیدهــــــــــــم
یکی ازآن ګریه های شیــــــــــــــرین کودکیم را
پس بـــــــــــــــــده
خستگی
همیشه به کوه کندن نیست
خستگی گاهی همین است
که بعد از هزار بار یک حرف را به کسی گفتی ...
وقتی نشنیده است...
با تو نیستم!
تو نخوان ...
با خودم زمزمه میکنم!
من خوبم ....
من آرامم....
اشک نمیریزم ....
من قول داده ام!
فقط کمی ...
تو را کم اورده ام!
کنار ِ پنجره سیـ ـگار می کشید …
خسته بود ….
آنقدر خسته که یادش رفت بعد از آخرین پُک ،
سیـ ـگار را به پایین پرت کند …
نه خودش را …
اگر کسی مرا خواست
بگویید رفته باران ها را تماشا کند ..
و اگر اصرار کرد ،
بگویید برای دیدن طوفانها
رفته است !
و اگر باز هم سماجت کرد ،
بگویید
رفته است تا دیگر بازنگردد..
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
آغوش پیراهنی نیست
که لکه ی یک کدورت کوچک
یا نخکشِ خنکای یک خاطره
دلیلی برای تعویض آن باشد!
آغوش چوبکی
در دوی امدادی نیست
که رفیقان و رقیبان
دست به دستش کنند و آنگاه
که به هدف خود رسیدند
در گوشه ای رها...
آغوش آرامگاهِ مقدس همیشه ایست
تا در میان بازوان کسی که دوستش داری
در میان بازوان کسی که دوستت دارد
طعم خوش آرامش را احساس کنی ...
باید بازیگر شوم ،
آرامش را بازی کنم …
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم …
باز باید مواظب اشک هایم باشم …
باز همان تظاهر همیشگی : خوبم …
بوی بغض می دهی بانو.... ! ! ! !
نبینم اشک هایت را حرام کسی کنی ....
احساست را خرج نكن....
روحت را اسیر ادم ها نکن.....
این ادم ها،ادم های سابق نیستند؛بوی گرگ می دهند....
روحت را می درند،احساست را زخمی می کنند،ادم های اینجا امن نیستند...