ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ...
ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﺭﻭﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺕ
ﻣﺠﻮﺯِ ﻭﺭﻭﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ...
ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺳﺎﯾﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﻧﺪ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﺕ
ﻭ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺕ، ﺳﺎﯾﻪ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ...
ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ
ﻭ ﺳﺨﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮔﺬﺭِ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ...
ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﻮﻩِ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ...
ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺪﺍﻡ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﺍﻧﻨﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﺗﺸﻔﺸﺎﻥِ ﺑﯽ ﻣﻌﺮﻓﺘﯽ ﻫﺎﺷﺎﻥ ...
ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﻭ ﯾﮏ ﺧﺎﻃﺮﻩ، ﺩﻟﺒﺴﺘﮥ ﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ
ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭﻩ، ﭘﺎﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ...
ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﺩﺭِ ﺁﻏﻮﺵِ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﺯﺷﺎﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ " ﺷﻤﺎ " ﺗﺎ
ﺍﻃﻼﻉ ﺛﺎﻧﻮﯼ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﺍﺳﺖ ...
ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﯾﮏ ﭼﯿﺰِ ﺩﯾﮕﺮﯼ
ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﯾﮏ ﭼﯿﺰِ ﺑﻬﺘﺮ ...
ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﺎ ﺟﯿﺐ ﻫﺎﯾﯽ ﭘُﺮ ﺍﺯ ﻧﻘﺎﺏ ...
ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺳﺎﺩﮔﯽِ ﺩﻟﺖ ،ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻨﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﺗﺮﺳﯿﺪ ...
[عکس: images.php?img=i5345bd198u.jpeg]
.فقط یک بار...
زندگی میکنم برای رویاهایی که منتظر حقیقی شدن به دست من هستند
من فرصتی برای بودن ندارم …
پس ساکت نمی نشینم
میگذارم که همه بدانند که من با تواناییها و کاستی ها شاهکار زندگی خودم هستم
کافیست لحظات گذشته را رها کنم …
و برای ثانیه های آینده زندگی کنم
چون رویاهایم آنجاست …
ومن،
فقط یک بار فرصت زندگی کردن دارم.
یا حق...
.انگشتت فقط جای یک حلقه دارد
، دلت را ،
دست به دست می کنی
برای چه …
.ﺁﺗﺸﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ !
ﻓﻨﺪﮐﯽ ...
ﮐﺒﺮﯾﺘﯽ ....
ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻥ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﻗﯿﻤﺘﻢ !
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﺩ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺗﻠﺨﯽ ﮐﻪ
" ﻋﻤﺮﻡ ﺑﻬﺎﯼ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ
چای را من دم می‌کنم
میز را تو می‌چینی
بعد، می‌نشینیم پشت پنجره‌های خود‌مان
و به هم‌دیگر فکر می‌کنیم!
♡❤
مرا دوست بدار!
به سانِ گذر از یک سمت خیابان
به سمتی دیگر،
اول به من نگاه کن...
بعد... به من نگاه کن...
و بعد،
بازهم مرا نگاه کن!

...
مدار صفر درجه
قرار نبود کسی سختش باشه بگه دوستت دارم
قرار نبود کسی به هوای شکستن دل دیگری بمونه
قرار نبود بین عشق وقفه بیفته
قرار نبود کسی دیر کند تاخیرکند
قرار نبود عشق کسی رااز دیگری سیرکند
قرار نبود هرجی قرار نیست بشه
قرار نبود قراری باشه که قرار نیست
قرار بود باهم بر سرهرچه قرارنیست قراربگذاریم
قرار تنها بر بی قراری بود
قرار بی قراری اگر بهم ریخت دیگر هیچ ساعتی برای تداعی قراری از جایش تکان نخواهد خورد
رشید کاکاوند :

شاعر مهدی موسوی:

نفس نفس نفس زنون اومدم

برای عشق هر دو مون اومدم

چشماتو از تو چشم من بر ندار

یه لحظه منتظر بمون اومدم

دلم برات تنگ میشه حتی وقتی

کنار من یا رو به روم نشستی

چرا بگم وقتی همه میدونن

دلیل زنده بودنم تو هستی

نفس، نفس، نفس، نفس میکشم

همیشه و هنوز نفس میکشم

فکر نکنی یه روزی کم میارم

فکر نکنی یه روزی پس میکشم

بذار فقط بهت بگم عزیزی

تو خوابمی مثل ستاره و ماه

نمیتونی دل نگرون نباشی

برای اونی که رسیده از راه

عاشق نباید دست و پاش بلرزه

تو عاشقی بیاد و دل دل کنه

فکر نکنم چشای تو بتونه

که منِ دیوونه رو عاقل کنه

نفس نفس نفس زنون اومدم

برای عشق هر دو مون اومدم

چشماتو از تو چشم من بر ندار

یه لحظه منتظر بمون اومدم
سید میلاد اسلام زاده:

با آمدنت جهان ما زیبا شد

شب رفت و سپیده سر زد فردا شد

ایوان مداین که فرو ریخت چه باک !

ایوان بلند عاشقی برپا شد