ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
گاهی پای کسی میمانی ....

که نه دیدی اش .... نه میشناسی اش .......

فقط حسش کرده ای .... تجمسمش کرده ای....

پشت هاله ای از نوشته های مجازی روی پیج مجازی اش ...

که هر روز میخوانی و در جوابش میگویی ....

لایک ....

چه تلخ است ترس از وابستگی به چیزی که می دانی روزی به پایان می رسد . . .

.........
وقتی “ رفتی ” تا آخر “ برو ”
وقتی “ ماندی ” تا آخر “ بمان ”
این تن خسته است از نیمه رفتن ها ، از نیمه ماندن ها . . .

........
تو ویترین زندگی به عروســکی نگاه نکن که مال تو نیست ،

چــــــــــون

اون فقط وســـــــوسه ات میکنه تا

اونی رو که داری از دست بدی

.....
شـــبـــــــــ ها

پـــرنـــده هـــایـــش مـی رونــد

روزهــــــا

ســـتـــاره هــایـــش

بـبـین!

آســــــمــــان هـــم کـــه بـــــــــــاشــی

بــــــاز تــنــهـایــی...!!!
......
از دور دوستت داشتم !


بی هیچ عطری


آغوشی


نگاهی


یا حتی بوسه ای


تنها دوستت داشتم …


اما حالا اگه دور شی …


چه کنم با اینهمه وابستگی؟

.......
دلم عجیب تنگ شده
خیالی نیست علم مملکتمان زیاد شده چیزی که زیاد است خیاط می دهم گشادش کنند
زندگی رو دوست دارم با تموم بدبیاریش
عاشقی رو دوست دارم با تموم بی قراریش
من میخوام اشکام بفهمن وقتی از چشمام میریزه
تنهایی گرچه گشندهست واسه من خیلی عزیزه
تو کتاب نوشته عاشق همه ی دنیا رو داره
همه دنیا رو باید داشت وقتی اسمون میباره

من

نیمی ز تو ام

و تو

نیمی ز من

این نیم ها چرا جابجا شدند ؟
.

.
.
.


نیمه ات ارزانی خودت

برگردان نیمه ام را ، بگذار یر به یر شویم .



دروغ گفتم

نه بهار تو را می خواهد

نه زمستان

و نه پاییز تو را می خواند

:

خودت باش ،گرم و سوزان و آتشی

همانند تابستان .

هرچه باشی ، خار هم باشی ملالی نیست .