ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.

هے غـَریبــﮧ
شـَب ِ عـَروسے کـت و شـَلوار ِ سیــآهش رآ بـﮧ او بپـُوشــآ
טּ
رنـگ ِ سیــآه بـﮧ مـَـرد ِ مـَـ
טּ خـیلے مے آیـَد
بـَند ِ کـِروآتـش رآ خـُـودت سـِفت کـُـ
טּ
ایــ
טּ کــآر رآ دوسـت دآرد
وقـتے دستــآنت رآ مے گیــرد
خـُـودت رآ در آغـُـوش ِ او بے انـدآز
بــآ ایــ
טּ کــآر احســآس ِ آرآمـِش مے کــُند
زَحمـَت ِ تــآج ِ عـَروس رآ نــَکش
سـَلیقـﮧ اش رآ خـُـوب مے دآنـَم ، بـَرآیت گـِرفتـﮧ اسـت
خـُلآصـﮧ کـُنم غـَریبـﮧ
جـآ
טּ ِ تـُـو و جـآטּ ِ مـَـرد ِ مـَـטּ ..

[/color]
یکی رفت و
یکی موندو
یکی ازغصه هاش خوندو
یکی بردو
یکی باختو
یکی باقسمتش ساختو..
یکی رنجید
یکی بخشید
یکی ازابروش ترسید
یکی بدشد
یکی ردشد..
یکی پابندمقصدشد..
تواماباش...
"خدا اینجاست.."
باز چه قلبم بد بازنده به روزگـ ـار ميشود [/color][/b]
[b]در لباس عروسي و عشق مــن دار ميشود

لباس سفيد تو دامـان غـم هايـم شُـدَ ست
شب پرستـاره ات بر مـن شب تـ ـار ميشود
گل من بودي و حـال در بـ ـاغ ديـگـري
در چشمم اين دنيـا چه بي اعتـبـار ميـشود
سخت ست اين كه سـالـهـا روياي من بودی
حال گذر از خيال تـو كـاري عـ ـار ميشود
بايد ببندم دگر راه ورود به خاطـ ـراتـت را
چون جفا به مردي و آن كه هستت يارميشود
جاري شدست سيل اشك روي زمين كاغذ
پس از ايـن ايـام دل چـه بي قـ ـرار ميشود
شده ام مثل سيـ ـگاري كه حرف تركش ميزنند
من تـرك شده ام و غـم برمن سوار ميشود
سخن نا تمام بودي و درايـن نـامـ ـه آخرم
قلم گريان از نوشتن اين متن و كـار ميشود
حرفم تمام شد و فقط دستش را مقابلم مگير
بيگانه كـه نيستي،غيـرتـم خدشه دار ميشود . . .
[/b][/align]
با فکرت قدم میزنم این خیابونارو...ساعتها ...تنها...
اما اینو میدونم بی تو هرگز به مقصد نخواهم رسید...
پس میروم تا جایی که از پای بایستم... و همان جاست....مرگ...
مرگ یه تنها...
حق نداریم احساس دیگران رو به بازی بگیریم
فقط بخاطر اینکه
هنوز تکلیفمون با احساس خودمون معلوم نیست .....!
[/color][/align]
دارم از تو دور می شم داره تنها می شه قلبم [/color][/b]
[b]می دونم نبودن تو جونمو می گیره کم کم

چیزی از تنم نمونده بعد دل شکستن تو
یه اتاق ساکت و سرد منو فکر رفتن تو
منو فکر رفتن تو دوست دارم
دوست دارم هنوز عشق منی می دونم منو از یاد می بری
بهونه ی نفس کشیدنم تویی دوست دارم
تو قلب من فقط تویی
[/b][/align]
حق نداریم احساس دیگران رو به بازی بگیریم
فقط بخاطر اینکه
هنوز تکلیفمون با احساس خودمون معلوم نیست .....!
[/color][/align] [/color][/align]
حرف تــــــو که میشود
من چقدر ناشیانه،
ادعای بی تفاوتی میکنم
دآشــتـــنــــت …

مثل هوای برفی، صبح خیلی زود

مثل نم نم بارون جاده شمال،

مثل خواب بعد از ظهر…

مثل عشق های یواشکے...

مثل خوردن یک فنجون قهوه ی داغ

تو هوای سرد زمستونے...

مثل برگشتن آدمی کہ

سالها منتظرش بودے ...

آی مــــــیـــــــچــــســــــبـــــــــہ …

آی مــــــیـــــــچــــســــــبـــــــــہ …
این برگ‌های زرد
به خاطر پاییز نیست
که از شاخه می‌افتند
قرار است تو از این کوچه بگذری

و آن‌ها
پیشی می‌گیرند از یکدیگر
برای فرش کردن مسیرت..

گنجشک‌ها
از روی عادت نمی‌خوانند،
سرودی دسته‌جمعی را تمرین می‌کنند
برای خوش‌آمد گفتن
به تو..

باران برای تو می‌بارد
و رنگین‌کمان
– ایستاده بر پنجه‌ی پاها یش –
سرک کشیده از پسِ کوه
تا رسیدن تو را تماشا کند.

نسیم هم مُدام
می‌رود و بازمی‌گردد

زمین و عقربه‌ی ساعت‌ها
برای تو می‌گردن د
و من
به دورِ تو!

" یغما گلرویی "