ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
درد می کند

نه سرم ، نه دستم

نه دلم

و نه قلب شکسته ام
.

.
.
.

گردن ام که از مو هم باریک تر است .

نمی دانم چرا این روزها دیوارهایم کوتاه تر از همیشه اند ....
حس میکنم روی دست خدا هم مانده ام ..
خسته اش کردم ..
خودش هم نمیداند بامن چه کند ..
مگر نمیگویند مرگ حق است ؟؟؟؟؟؟؟
.
.
.
خدایا حقم را میخواهم ...
شاید از نظر شما عاشقانه نباشه ولی از نظرمن عاشقانه ست
امیدوارم خوشتون بیاد
[عکس: 30961789280728131027.jpg]



[align=CENTER]چشمان عروسکم را می گیرم


نمی خواهم مثل من ببیند و حسرت بکشد



می ترسم بهانه گیر شود …!zapszapszapszaps
دلم می گیرد !

وقتی...

می نویسم فقط برای تو...

ولی...

همه می خوانند الا تو…!!!
این روزها خوابم نمی آید
فقط می خوابم....
که بیدار نباشم!
برای با تو بودن باید مثل تو بود..
یعنی یه روز بود و یه روز نبود...
دستم را بگیر

" دستم " را بگیر

" تنم" را نه

آنوقت برایت " تن " نه

" جان" می دهم...

 
هنوز نرفته خاطره شدی





می ترسم ..

ب

خیابانهای خالی از تو

بیایم .. !
مثل دو تا غریبه ایم .گاهی با هم قهر می کنیم. گاهی واسه هم ناز می یاریم


گاهی به هم بد و بیراه می گیم .گاهی خسته می شیم از هم.


قدر هم و نمی دونیم! نمی دونیم که آخرش فقط من و اون برای هم می مونیم.


من و دلم.