ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
مروز ، چرکنویس ِ پک ِ یکی از نامه های قدیمی را


پیدا کردم!


کاغذش هنوز،


از آواز ِ آن همه واژه بی دریغ


سنگین بود!


از باران ِ آن همه دریا!


از اشتیاق ِ آن همه اشک


چقدر ساده برایت ترانه می خواندم!


چقدر لبهای تو


در رعایت ِ تبسم بی ریا بودند!


چقدر جوانه رؤیا


در باغچه ی بیداریمان سبز می شد!

هنوز هم سرحال که باشم،


کسی را پیدا می کنم


و از آن روزهای بی برگشت برایش می گویم!


نمی دانی مرور دیدادهای پشتِ سر چه کیفی دارد!


به خاطر آوردن ِ خوابهای هر دم ِ رؤیا...


همیشه قدمهای تو را


تا حوالی همان شمشادهای سبز ِ سر ِ کوچه می شمردم،


بنعد بر می گشتم




و به یاد ترانه ی تازه این می افتادم!


حالا، بعضی از آن ترانه ها،


دیگر همسن و سال ِ سفر کردن ِ تواند!


می بینی؟ عزیز!


برگِ تانخورده ِ آن چرکنویس قدیمی,


دوباره از شکستن ِ شیشه ی پر اشک ِ بغش ِ من تر شد!


می بینی! ?
برای ماندنش به خدا التماس کردم


از خدا خواستم از حمایت ما رو بر نگرداند که من بی او هیچم نیمه شب ها برایش دعا کردم اه کشیدم ولی او رفت و خدا گریه هایم را نشنید و ندید و دعا هایم را نشنید و

مورد اجابت قرار ندادو او را برد و ان زمان بود که من از همه و هر چه داشتم بریدم

و های های گریستم و او رفت و من فقط ناظر رفتن او بودم رفتنی که هیچ امیدی به بازگشت ان ندارم ونخواهم داشت

و امروز من او را برای همیشه از دست داده ام نه می توانم او را حس کنم و نه در آغوش بگیرم او رفت گر چه برایم همیشه ماندگار است


تو به من خندیدی ....

و نمی دانستی ....

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیم .....

باغبان در پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک ..........

و تو رفتی و هنوز .......

سالها هست که در گوش من آرام آرام

خش خش گامهایت تکرار کنان

میدهد آزارم ........

و من اندیشه کنان غرق این پندارم .....

که چرا ؟ خانه کوچک ما ....

سیب نداشت ........... .






عروسکی می خواستی رو طاقچتون بکاریش




وقتی بازیت تموم شد کنج اطاق بذاریش




دیگه برای بازی اطاق تو شلوغه




عروسکا بدونید که عاشقی دروغه
عشق کودکی ام رابه تمام عشق هاترجیح میدهم :گرچه یک طرفه بودو بی هدف اماصادقانه بودو بی کلک...
[عکس: 875ab23467c3bb73d0baaa5963e110a6-425]
خدایا، چه گناهی کردم که مجازاتم چنین سنگین است؟
سهم خوشبختی من را به که دادی تو خدا؟
**در ترازوی عدالتت چه بی وزنم من!**
تو که میگفتی: دندان از من
نگران نان نباش ، نان شبت هم از من
تو که دندان دادی ،نان شب پس به کجاست؟
سهم من حسرت و غم
سهم همسایه همش عشق و صفاست
سهم من دلهره و دلشوره
سهم دیگران ولی دل دادن و دل بردن
نه نمی خواهم خدا
همه سرمایه من چندی چسب....آن هم مال خودت
تا زَنی بر زخم یک بی خانمان
من به بد بختی خود ، خو کردم
رَه دراز است و ((قلندر در خواب))
و زمستان نزدیک
باز هم شُکر، هنوز هم نفسی می آید !!!!!!!!!!!!!!
[عکس: 47dc51ea20da08775cba87c6d6b57001-425]
حواست هست خدا ؟؟
هر وقت صدای شكستن خودمو شنیدم گفتم باشه منم خدایی دارم !!!
حواست هست خدا ؟؟
از بچگی تا الان هر وقت زمین خوردم یك جمله شنیدم :‌خدا بزرگه !!!
حواست هست خدا؟؟
حواست هست هر روز باهات درد و دل میكنم ؟؟
خدا حواست باشد دیگر نفس كم آوردم ...
کاش وقتی زندگی فرصت دهد

گاهی از پروانه‌ها یادی کنیم


کاش بخشی از زمان خویش را

وقف قسمت کردن شادی کنیم


کاش وقتی آسمان بارانی است

از زلال چشم‌هایش تر شویم


کاش دلتنگ شقایق‌ها شویم

به نگاه سُرخشان عادت کنیم
تنها بودن قدرت میخواهد واین قدرت را کسی به من داد که میگفت هرگز تنهایت نمیگذارم…………..



می گویند : شاد بنویس …
نوشته هایت درد دارند!
و من یاد ِ مردی می افتم ،
که با کمانچه اش ،
گوشه ی خیابان شاد میزد…
اما با چشمهای ِ خیس … !!


جلوی بعضی از خاطرات باید نوشت:
خطر ریزش اشک؛
آهسته به یاد اورده شوید!!!

درد دارد " امـــروز " حرفــــــــــــــــــی
بـــرای گفتــــن نداشــته باشــی
با کســــــــــی کــه تا " دیروز "
تمام حــرف هایــت را
به او می گفتــــی ... !!!

بهار پشت زمستان بهار پشت بهار....





دلم گرفت؛ از این گردش و از این تکرار